جدول جو
جدول جو

معنی کیف دادن - جستجوی لغت در جدول جو

کیف دادن
(زِ نَ نِ / نَنْ شَ تَ)
سکرگونه ای بخشیدن. نوعی تخدیر لذیذ ایجاد کردن: این حب به بچه کیف می دهد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیف شود، لذت دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به بچه کیف (حبی که تریاک یا عصارۀ کوکنار دارد) دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیفر دادن
تصویر کیفر دادن
سزای عمل کسی را دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچ دادن
تصویر پیچ دادن
چیزی را در جای خود یا در چیز دیگر چرخاندن، پیچاندن، پیچانیدن، تاب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین دادن
تصویر چین دادن
به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ شُ دَ)
جزای عمل کسی را به وی دادن. (فرهنگ فارسی معین). به کیفر رسانیدن. مجازات کردن. به مکافات عمل رسانیدن
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
دبۀ معجونات منشی. و در مصطلحات نوشته که ظرفی باشد که خانه های متعدد در آن باشد و حقه هایی که معاجین در آن گذارند. (غیاث). ظرفی از چوب و نقره مثل سینی قهوه که خانه های متعدد دارد و صفای معاجین در آن گذارند. (آنندراج). حقه یا قوطی که در آن حب مکیف دارند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مسکن شوخی بود هر پاره دل در سینه ام
خانه ام چون کیف دان مأوای چندین خانه است.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، قوطی جای کیف بچه. ظرفی خرد برای حفظ کیف بچه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کیف (ک / ک ) مدخل نخست، معنی آخر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیفه دادن
تصویر لیفه دادن
دوات مرکب. توضیح این کلمه بصورت لیقه دان هم آمده
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار ساختن کسی را، مخفی گاه متهم یا مقصری را بعمال دولت نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیف بردن
تصویر کیف بردن
سر مست شدن خوشی داشتن مزه داشتن لذت بردن: باید از زندگی کیف برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیف داشتن
تصویر کیف داشتن
خوش گذراندن، نیک گادن دارای نشئه بودن چیزی نشئه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
لذت بردن، نشئه گرفتن، یا کیف کردن با کسی. با او آرمیدن باوی جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کوچاندن فرا روندان فاتوراندن رحلت دادن بمهاجرت وا داشتن از جایی بجایی نقل کردن: اگر فرمان شود بمسارعت نوروز و قتلغشاه بکوچ دادن قیام نماییم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیک دادن
تصویر کشیک دادن
پاستن (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام دادن
تصویر کام دادن
کام بخشیدن: (سر زلف بتان میداد کامم ولی روی پریشانی سیاهست) (میر برهان ابر قوهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمک دادن
تصویر کمک دادن
پاچار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر دادن
تصویر شیر دادن
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیت دادن
تصویر پیت دادن
پیچاندن، پیچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پیچاندن چیزی را خمانیدن تافتن، بگردانیدن چیزی (مانند دست و جزآن) را از جای خود چرخاندن تافتن
فرهنگ لغت هوشیار
دادن از پیش دادن از قبل، درس را بمعلم پس دادن، ضمه دادن حرف مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیه دادن
تصویر تکیه دادن
لمیدن لم دادن یله دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیش دادن
تصویر آیش دادن
کشت بخشی از زمین مزروعی را بسال دیگر واگذاشتن تا قوت گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیع دادن
تصویر بیع دادن
ارمون دادن پذیرانه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیف دادن
تصویر لیف دادن
دوات مرکب لیفه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفر دادن
تصویر کیفر دادن
جزای عمل کسی را بوی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیر دادن
تصویر گیر دادن
((دَ))
بند کردن، به کسی یا موضوعی پرداختن و از آن دست نکشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیف کردن
تصویر کیف کردن
((کِ. کَ دَ))
لذت بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش دادن
تصویر پیش دادن
((دَ))
دادن از پیش، دادن از قبل، درس را به معلم پس دادن، ضمه دادن حرف، مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکیه دادن
تصویر تکیه دادن
Lean
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
Slope
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کود دادن
تصویر کود دادن
Fertilize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کود دادن
تصویر کود دادن
fertilizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تکیه دادن
تصویر تکیه دادن
наклоняться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
наклонять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تکیه دادن
تصویر تکیه دادن
lehnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیب دادن
تصویر شیب دادن
neigen
دیکشنری فارسی به آلمانی